در عصر مشروعیت آثار زیادی از شاعران به جا مانده لست مانند ،شعر شب جمعه ایرج میرزا صوتی ، که قابل دسترس برای طرفدارانش در عصر امروز است .
عارف نیز عشق به وطن را اینگونه بیان میکند:
ندارم هیچ اگر، این فخر دارم
که یک ایرانی والا تبارم
به خون دل زِیمَ زین زیست شادم
که ایرانی بُودَ خون و نژادم
«به نام علاقه به ایران و به کوری چشم اشخاص بیعلاقه به آن علیرغم یک مشت پشتپا زده به آئین ملیت و افتخارات تاریخی، افتخار دارم از اینکه پدران من پشت به پشت، پدر بر پدر دارای آئین پاک ایران و خون ایرانی بوده که همان خون آخرین نفس در شریان من جریان خواهد داشت:
بزرگِیَ است و شرافت مرام ایرانی
که باد باده عزت به جام ایرانی
بُودَ به فخر و شرف زنده زینجهت به جهان
همیشه زنده بماناد نام ایرانی
«آنچه از بررسی شعر عارف به دست میآید، این است که اشعار او، فارغ از ایرادهایی که از نظر قاعده ادبی به آن وارد است، مورد قبول و پذیرش جامعه آن روز قرار گرفته و خود عارف نیز به مناسبت سرودن این اشعار وطنی، لقب «شاعر ملی» یافته است. عارف در واقع سخنگوی رسمی آرزوها و آمال انقلابی و ملی است و خواستههای آزادیخواهان و مشروطهطلبان در شعر او تجلی یافته است».
عشقی نیز شاعری میهندوست و رادمردی غیور است که نه تنها در راه حبالوطن و بیان حقیقت فداکاری کرده، بلکه تاریخ ادبیات ایران وی را در شمار گویندگان نامی صدر مشروطیت ذکر خواهد کرد.
«عشقی در آثار شیوا و حسّاس خود به هممیهنان درس وطنخواهی، غیرت، فتوت، همت، فداکاری، مناعت نفس و استغنای طبع میدهد. هر ایرانی میهندوست و درستکاری که «اپرای رستاخیز ایران» و «ایدهآل عشقی» یا سایر آثار او را میخواند، گویی از حالت اغما خارج میشود، خونش به جوش میآید و انقلاب و هیجانی در احساسات و روح خود احساس مینماید، بهطوری که او را از عالم کوچک و تاریکی، به جهان بزرگ و روشنی دعوت میکند».
در سال ۱۳۳۷ قمری، که حسن وثوق «وثوقالدوله» قرارداد ایران و انگلیس را به وسیله جراید اعلام کرد، عشقی منظومه اعتراضآمیزی در این خصوص سرود، که در زیر نمونهای از آن اشعار و مقدمهاش ذکر میشود:
غسل بر نعش وطن، خونابه دل کرده است
بر زوالِ مُلک دارا، نوحهخوانی میکند
عشقی، تمام بلاها را زیر سر دولت انگلیس میداند و اعتراض خود را نسبت به دولت انگلیس و مزدوران داخلیاش، که مقدمات این قرارداد ننگین را آماده ساخته و کشور را دو دستی تقدیم بیگانه کردهاند، اینگونه اعلام میدارد:
دست و پای گله با دست شبانشان بستهاند
خوانی اندر مُلک ما، از خون ما آغشتهاند
گرگهای آنگلوساکسون بر آن بنشستهاند
هیئتی هم بهرشان، خوان گسترانی میکند!
عشقی در اینباره میگوید: «با عشق وطن مندرجات زیر را در اینجا ثبت مینمایم. شاید بعد از من یادگار بماند و موجب آمرزش روح من باشد. باید دانست این ابیات فقط و فقط اثر احساسات ناشیه از معاهده دولتین انگلستان و ایران است که از طبع من تراوش کرده و این نبود مگر این قرارداد در ذهن بنده جز یک معامله فروش ایران به انگلستان، طور دیگر تلقی نشده!